هجده تیر

ساخت وبلاگ
سلامنوشتن یک کار سر صبر است. تمام وقت هایی که توی جاده بودم با خودم حرف می زدم تا بخشی از آن همه کلمه بشود پست وبلاگی. چند جمله از بین آن همه جمله. آنهمه فکر. آنهمه حرف. از وقتی که دیگر این فرصت نبود هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 114 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

گفتم چاقو دارید؟  زن میانسالی که کنارم ایستاده بود گفت خدا پدرتو بیامرزه چاقوش کجا بود... زن آنطرفی گفت با دستت نصفش کن دیگه ... هر دو بی حوصله اما متوجه. متوجه چیزهای ریزی که اطرافشان رخ می دهد. یک ط هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

بعضی روزها روز کار نیست. روز هیچ چیز نیست. حتی نمی دانم اگر کار نمی کردم باید چه می کردم. از این حال خوشم نمی آید. آنقدر که می خواهم همین جمله که نوشته ام را هم پاک کم... آها... یادم آمد. اگر کار نمی هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

من هم می ترسم. کم می آورم. من هم از بعضی چیزها فراری ام. اینطوری که قدم هایم را تند می کنم و اخم هایم درهم است و مسیرها را بدون تعلل می روم، اینها هیچ کدام به این معنی نیست که درونم نمی لرزد. می لرزد. هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 100 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

_سلام،مثل آ روایت یک شغل رو دارید؟_سلام، نه_سلام،مثل آ رو دارید،روایت یک شغل؟_نه_سلام، یه کتاب داره همشهری، مثل آ روایت یک شغل؟_سلام، نه...نداریم_سلام، مثل آ روایت یک شغل رو دارید؟_سلام، مثل چی؟-مثل آ هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 102 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

روسری نخی مشکی ام را پیدا کردم. نخ بروجرد. برای قدیم ها بود.‌ رفتیم حسینیه. نشستم پای منبری که از آن صدایی نمی رسید. زن ها و اینهمه بچه های کوچک، خوب حریف آن بلندگوهای، جفت جفت دور حسینیه، شده بودند. هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

گاهی با خودم می گویم هیچ کار نکنم. یک ساعت هیچ کار. در تمام طول هفته حتی یکبار هم، این اتفاق رخ نمی دهد.هیچ، یعنی توی راه نباشم، در حال مذاکره، فکر کردن برای حل یک مساله، جلسه، نوشتن، خواندن، تحلیل، ت هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 324 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

یادم نیست چه کسی گفت جمله های اول هر فصل را که می خوانی، پس از پایان فصل، دوباره بخوان.گاه ناچیزی مرگ را یک بار باید به خاطر شیخ محیی الدین عربی بخوانی و یک بار به خاطر بدر. و هر دوبار عبارت های ابتدا هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 111 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37

آب داغ روی تنم، سرمای پاهای بی حسم را، آرام‌آرام می برد. آب داغ داغ.‌ می لرزیدم. کم کم گرم‌ شدم. به هیچ‌چیز فکر نمی‌کردم. ژاکت آبی ام‌ را پوشیدم، بلوز بافتنی، شلوار بافتنی، دامن، هرچیزی که گرمم می کرد هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 120 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 18:37